همهی ما وقتی واژهی سرندیپیتی را میشنویم به یاد تجارب دوران کودکی از یکی از برنامه های جذاب کودکان میافتیم. محتوای آن برنامه به این صورت بود که کودکی به اتفاق در یک جزیرهی یک حیوان بزرگ و صورتی به نام سرندیپیتی را مییابد و با او دوست میشود…
در تاریخچهی علوم مختلف شاهد کشفیات و اختراعاتی هستیم که بدون هدف قبلی دانشمندان به آن کشفیات دست مییابند. برای مثال در شیمی هانری بکرل دانشمند فرانسوی که بر روی مواد دارای خاصیت فلوئورسانس و فسفرسانس تحقیق می کرد، به این فکر افتاد که شاید مواد دارای خاصیت فلوئورسانس و یا فسفرسانس نیز هنگام نور افشانی از خود پرتو هایی را تابش می کنند . در یک روز او به طور اتفاقی که تعدادی بلور ترکیب اورانیوم دار و دارای خاصیت فسفرسانس را با یک فیلم عکاسی در کشو میز خود گذاشت. چند روز بعد که آن فیلم عکاسی را ظاهر کرد متوجه شد که فیلم سیاه شده و به این نتیجه رسید که بلور ها از خود پرتو ساطع کرده اند. قارهی آمریکا در سال ۱۴۹۲ میلادی بوسیلهی کریستف کلمب به صورت اتفاقی و بدون هدف قبلی کشف شد.
وقایع علمی شبیه اتفاقات فوق در روانشناسی هم دیده میشود. پاولوف، فیزیولوژیست معروف، بازتابهای شرطی را به صورت کاملا تصادفی کشف کرد. نمونهی دیگری از کشف ناگهانی، کشف مراکز تقویتی مغز بوسیلهی الدز و میلنر است.به چنین کشفیاتی کشف ناگهانی یا سرندیپیتی میگویند. به عبارتی دیگر سرندیپیتی یعنی یافتن چیزی به هنگام جست و جو برای چیز دیگر. تجارب فوق نشان میدهد تلاش و پشتکار هوشمندانه حتی بدون هدف هم، میتواند منجر به نتایج ارزشمندی بشود چه زیبا گفت مولوی که :
دوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی
این واژه در کتاب نظریههای یادگیری السون و هرگنهان ترجمهی دکتر علی اکبر سیف آمده است.
دکتر حسین زارع
نظرات کاربران